۲۱ سال پس از دوم خرداد ۷۶ / فراز و فرودهای اصلاحطلبان گیلانی / از یقهبستههایی که اصلاحطلب شدند تا حضور ناگهانی جوانترها در جمع اصولگرایان
یادداشتی از بهنام ربیعزاده ابتدا همه با هم بودند ، با پیراهن های روی شلوار، دکمه های تا گلو بسته و ریش های نسبتا بلند . در فصول سرد عمدتا کاپشن های نظامی به تن می کردند و «سنگر» های شان «مساجد» معروف شهر بود. تقریبا همه شان جوان و «حزب اللهی» شناخته می شدند
یادداشتی از بهنام ربیعزاده
ابتدا همه با هم بودند ، با پیراهن های روی شلوار، دکمه های تا گلو بسته و ریش های نسبتا بلند . در فصول سرد عمدتا کاپشن های نظامی به تن می کردند و «سنگر» های شان «مساجد» معروف شهر بود.
تقریبا همه شان جوان و «حزب اللهی» شناخته می شدند و اکثراً عضو «حزب جمهوری اسلامی» بودند. اما کم کم که از سال های اولیه انقلاب گذشت ؛ خطوطی بین شان ترسیم شد. نگاه ها تغییر یافت و دو دسته شدند.
آغاز یک حرکت
در سال ۶۶ و پس از انحلال «حزب جمهوری» افتراقات فکری شان به اوج رسید و در قالب های جداگانه « چپ و راست » فعالیت کردند .سوسیالیست های مذهبی ، – بیشتر – رفتارهای ضد استعماری را سرلوحه خود قرار داده و به بهرهگیری از روشهای انقلابی اشتهار داشتند.آن ها خواهان نظارت دولت بر اقتصاد و مبارزه با سودجویی و سرمایهداری بودند . این طیف برای پیشبرد اهدافش تندروی های زیادی داشت. چپ های اسلامی ، بطور عمده در قالب تشکل هایی به نام «مجمع روحانیون مبارز» ، «مجمع نیروهای خط امام» و «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی » فعالیت می کردند .
در سوی مخالف «راست » وجود داشت. «راست» های ایران از دو طبقه روحانیت و تشکلهای مذهبی مرتبط با بازار تشکیل شده بود. آن ها اختلافات سیاسی شدیدی را در سالهای ابتدای دهه شصت و خصوصاً در رابطه با سیاستهای اقتصادی دولت چپگرای زمان جنگ داشتند. مثلا حزب موتلفه اسلامی به عنوان بدنه اصلی جناح راست که در بازار نفوذ داشت از نظر اقتصادی مخالف کنترل کامل وزارت بازرگانی و وزارت اقتصاد و دارایی بر همه فعالیتهای تجاری و مبادلات اقتصادی بود. «راست ها» نیز در مجموعه های «جامعه روحانیت مبارز» و «جمعیت موتلفه اسلامی » دور هم جمع شده بودند
تغییر رویکرد با اسامی جدید
دسته بندی ” چپ و راست ” تا میانه های دهه دوم بعداز انقلاب ۵۷ ادامه یافت تا اینکه ناگهان تغییرات عمده ای در آن ها شکل گرفت. ” چپ ها ” که قبلا خواهان دراختیار داشتن همه چیز توسط دولت بودند ، طرفدار توسعه سیاسی و اقتصاد آزاد شده و به ” دوم خردادی ” تغییر نام یافتند و “راست ها” که قبلا خواهان اقتصاد آزاد بودند به نوعی از اقتصاد دولتی حمایت کرده ، همه چیز را با کنترل دولت پسندیده ، اصطلاحاً ” محافظه کار ” شده و عناوین” ولایی و انقلابی ” را برخود نهادند و دوم خردادی ها آنها را ” راست ،محافظه کار و بنیادگرا ” می شمردند.
گیلانی ها از مرکز تبعیت کردند
تقسیم بندی جناحی در گیلان نیز مانند تهران بود . گیلانی ها نیز همان مسیرها را طی کردند. بطور مشخص جدایی کامل ” چپ ” های گیلانی از برادران ” راست ” شان در سال ۷۵ رخ داد .رد صلاحیت های گوناگون افراد برجسته چپ در مجلس چهارم و پنجم و عدم به بازی گرفتن شان در قدرت ، آن ها را مصمم کرد تا طی نشست های متعدد و پیوسته ، جمع خود را منسجم نموده و به اهداف بلند خود جامه عمل بپوشانند.
تمام تلاش ها به انتخابات ریاست جمهوری ۷۶ ختم می شد و دو قطبی چپ و راست در ” ناطق و خاتمی ” نمود پیدا کرده بود. چپ ها با ادبیات جدیدی وارد عرصه شدند. شعارهای تحقق توسعه سیاسی ، جامعه مدنی ، توجه به حقوق بشر ، تنش زادیی از سیاست خارجه ، داشتن رسانه های آزاد و ده ها مورد دیگر در مردم شور و شوقی آفرید و کاندیدای ” چپ ها ” گوی سبقت را از رقیب ربود و ایران وارد فاز جدیدی شد. بدیهی بود که “جوانان گیلانیِ ” تیم چپ نیز نقش شان را در آن انتخابات بخوبی ایفاء نمایند .
دوم خرداد و تولد احزاب
قبل از ورود به این بخش باید گفت که تجمع احزاب و تشکل ها – متاسفانه – در مرکز استان و عمده فعالیت و سازماندهی ها در اینجا انجام می شد و همچنین کنش و واکنش های شهرستانی ها – آنطور که باید و شاید – در چشم نبود . بنابراین تمرکز این نوشته بر رخدادهای مرکز گیلان است .
یکی از شعارهای اصلی خاتمی بسط و گسترش “جامعه مدنی” بود . برای رسیدن به این هدف ، تعدد و تکثر احزاب و سایر نهادهای مدنی گریز ناپذیر می نمود . بنابراین احزاب ، تشکل و ان جی او های فراوانی شکل گرفت و “جوانان” زیادی در سراسر ایران به آن ها هجوم آوردند. مثلا گفته شده است که بیش از ۱۰۰۰ نفر فرم های عضویت در حزب کارگزان گیلان را از نشریات وقت دریافت و پر کرده و به دفترشان فرستاده بودند که بیش از نیمی از آن ها ” جوان ” بودند. در شورای مرکزی تشکیلات گیلان چندین جوان حضور داشتد. اقبال به سایر احزاب نیز قابل توجه بود.
در کنار کارگزاران می توان از جبهه مشارکت به عنوان فراگیرترین حزب آن دوره یاد کرد که در سال های بعد از به قدرت رسیدن سید محمد خاتمی تشکیل شد. البته احزاب دیگری هم در گیلان فعالیت می کردند که در ” شورای هماهنگی ” نماینده داشتند اما جمعیتِ عددی چندانی نداشتند .
در شورای هماهنگی گیلان ۱۲ حزب و تشکل حضور داشت که از میان شان ، کارگزاران یکی از اصلی ترین مجموعه هایی بود که از سال ۷۸ تا ۸۱ فعالیت هر روزه ، مستمر و پیوسته داشت .
دبیری آن دوره کارگزاران برعهده ناصر حق شناس بود و حسین زاده ، نوروزی ، کاظمی پور ، اسکندری ، دوستدار ، یحیی زاده ، منصور حق شناس ، حسینی ، و خانم ها ؛ اسماعیلی و اشکانی و دیگران ، جوان های آن دوره اش بودند .بعد از حق شناس ، سیاسی ویشگاهی و غلامحسین بخشی و دیگران آن را اداره کردند. در جبهه مشارکت نیز علی باقری، سروش اکبرزاده ، اصغر ورسه ای ، احمد رمضانپور ، الیاس حضرتی ، رضا صالح ، محسن باقری و در سال های بعدتر جوان ترهایی چون صادقی ، ابراهیمی ، شریفی ، سحرخیز و آرش بهمنی و دیگران دیده می شدند . شاخه های جبهه مشارکت و کارگزاران در اکثر شهرستان ها نیز راه اندازی شده بود. سایر احزاب هم فعالیت های مقطعی داشتند که به مجمع نیروهای خط امام ، جبهه مشارک های مردمی، مجمع اسلامی معلمان ، مجمع اسلامی فرهنگیان ، خانه کارگر ، حزب همبستگی ، مجمع اسلامی مهندسین ، مجمع اسلامی مدرسین، مجاهدین انقلاب اسلامی ، جمعیت کارگران و … می توان اشاره کرد.
در دوره دوم ریاست جمهوری خاتمی بود که سازمان دانش آموختگان ایران که به ” ادوار تحکیم وحدت ” شناخته شد به مجموعه تشکل های اصلاح طلب اضافه شد و در گیلان هم فعالیت اش را شروع کرد.
” ادوار تحکیم گیلان ” را عمدتا جوانان رهبری می کردند. اعضای آن تشکل از بین روزنامه نگاران ، جدا شده های حزب مشارکت و اعضای سابق دفتر تحکیم وحدت و انجمن های اسلامی بودند. این تشکل تنها دو عضو میانسال داشت که سیدمحمد سید رییسی کاندیدای مورد حمایت ملی مذهبی ها در انتخابات مجلس ششم و اسحاق راستی ، مدیرمسئول هفته نامه گیلان بهتر – و البته – دبیر مجمع نیروهای خط امام بود که بعد از مدتی از سازمان ادوار جدا شدند. بابک مهدیزاده، کوهزاد اسماعیلی، رضا فرصتی، آرش بهمنی، رضا خسروی و سهیل سجودی و حامد قلیزاده از اعضای تاثیرگذار این سازمان بودند و در سال های بعد علی انجم روز هم به آن ها اضافه شد. نکته قابل توجه اینکه ” سازمان ادوار ” هیچگاه وارد شورای هماهنگی جبهه اصلاح طلبان نشد و همواره سعی در حفظ هویت سیاسی خود داشت.
درگذر زمان چندین حزب و تشکل یا ممنوع الفعالیت شدند و یا خودخواسته دست از فعالیت کشیدند . در طول دوره ۸ ساله دولت محمود احمدی نژاد احزاب اصلاح طلب به محاق فرستاده شدند و حتی درب جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین و ادوار تحکیم وحدت تخته شد. حزب همبستگی و چند حزب دیگر هم خودشان رو به افول رفتند. اما سایر احزاب بعداز ۹۲ دوباره به عرصه برگشتند . با این تفاوت که احزاب جوانتری هم از میانشان قد برافراشت . اعضای ” ندای ایرانیان ” که سال های زیادی در سایه بزرگ ترهای احزاب اصلاح طلب بودند بعنوان طلایه دار نسل دوم اصلاح طلبی در سراسر کشور حضور و ظهور یافتند. ندای گیلان را هم عمدتا اعضای جوان جبهه مشارکت و حزب همبستگی و انجمن های اسلامی دانشگاه ها و …. تشکیل دادند. می گویند ” ندای ایرانیان ” بیش از ۵۰۰۰ عضو در سراسر کشور دارد .در گیلان هم دو عضو سابق سازمان ادوار تحکیم وحدت ، یک عضو جبهه مشارکت در بین اعضای شورای مرکزی دیده شدند.
در کنار ” ندا ” سازمان دیگری هم با شاکله جوان به نام ” عدالت و آزادی ” به مجموعه اصلاح طلبان گیلانی اضافه شد که به نوعی مرتبطین با جبهه مشارکت بودند.
جوانان در رسانه ها
” دوم خردادی های جوان” توامان دراحزاب” و ” رکن چهارم ” حضور داشتند. در روزنامه ها و نشریات نقش شان پررنگ و تاثیرگذارتر بود. مثلا کاظم شکوهی در تحریریه گیلان امروز که بر لوگویش ” اولین روزنامه جامعه مدنی گیلان ” نقش بسته بود از وحید احمدی آرا، بابک مهدیزاده، مجتبی پورمحسن و خیلی های دیگر بهره می برد .در کنار آن می توان از روزنامه ها و نشریات خزر ( رضا احمدی سراوانی ) ، پگاه ( آرمین تحویلداری) ، هاتف( ضیابری) و … نام برد که نقش ویژه ای در انتشار اخبار و دیدگاه های ” جبهه دوم خرداد گیلان ” داشتند که در هرکدامشان چندین چهره جوان دیده می شد. اما نخستین نشریه ای که بطور کامل و تخصصی در اختیار این جبهه قرار گرفت ” گیلان بهتر” با مدیریت اسحاق راستی بود . گیلان بهتر را عده ای از روزنامه نگاران جوان که از گیلان امروز به آنجا کوچ کرده بودند اداره می کردند . اسحاق راستی شرایطی را فراهم کرد تا بابک مهدیزاده ، فرشاد قربانپور ، مینا قدیم ، پیمان برنجی ، فرشید قربانپور ، مرتضی گلشاهی ، آرش بهمنی ، رضا خسروی و… طرح جدیدی از روزنامه نگاری ارائه کنند که بعضی ها به شوخی در تهران به آن “مکتب گیلان ” می گفتند. نشریه ای که بعد از مدتی پایگاه اصلی فکری بخش محذوف اصلاح طلبان یعنی دانشجویان و ملی مذهبی ها و روشنفکران گیلان شد. اسحاق راستی تا سال ۸۸ آن نشریه را اداره کرد اما بخاطر فشارهای وارده ناچار به انتقالش شد .
در عرصه رسانه های دیجیتال اما ضعف های فراوانی وجود داشت. اگرچه روزنامه نگاران گیلانی توانسته بودند خود را ثابت نموده و حتی به روزنامه های پرتیراژ و موثر کشوری و همچنین به سایت های معروف تحمیل کنند اما در اینجا ردی از آنها دیده نشد .
سایت های تحلیلی – خبری تقریبا در سالهای ۸۳ تا ۸۵ عمومیت یافت اما گیلانی های اصلاح طلب از آن بی بهره بودند تا اینکه علی سحرخیز یکی از اولین سایت های خبری اصلاح طلب بنام ” عصر تدبیر ” را در سال ۹۲ راه اندازی کرد.
طیف هایی که ایجاد شد
دوم خردادی های گیلان در انتخابات اول شورای شهر نتیجه خوبی گرفتند. حداقل در رشت که اینطور بود. آن ها توانستند اکثریت شورا را با حضور افرادی چون اکبرزاده و فیاض زاهد و پورعلی و حاجی پور از آن خود کنند اما دوره خوش شان تا انتخابات مجلس ششم بود . یعنی از آن به بعد رفاقت ها کم کم رنگ دیگری گرفت . البته قبل از آن – از همان روزهای اول پیروزی خاتمی ، هم دوگانه «حضرتی» – «اکبرزاده» وجود داشت . حضرتی که قبلا نزدیکی زیادی با آیت الله احسانبخش داشت حالا در دسته دوم خردادی ها حضور داشت و فیاض زاهد ، عنایت شعار و محسن باقری در تیم او بودند. در سوی دیگر اکبرزاده بود که اسحاق راستی،احمد رمضانپور ، سهیلا مدارایی ، ناصرحق شناس و … با آن ها همسویی می کردند. متاسفانه همیشه در جریان اصلاح طلبی کشور و گیلان چند دستگی ها وجود داشته و یکی از عوامل و آفات ناکامی های درونی به حساب آمده است. این دو گانه در سال های بعد از دوم خرداد ۷۶ به چندگانه های سیاسی تبدیل شد.
در انتخابات مجلس ششم چه گذشت؟
در آن دوره کاندیداهای زیادی مطرح بودند اما درنهایت نام احمد رمضانپور ، فیاض زاهد و روشنک سیاسی بعنوان کاندیداهای دوم خردادی رشت از روزنامه ها اعلام شد. روشنک سیاسی از کارگزاران تهران به گیلان تحمیل شد و عملا دست تشکیلات گیلان را بست. رفتار دستوری و تصمیم گیری از بالا سبب شد که گیلانی های کارگزار تمکین ننمایند. آنها یا فعالیت انتخاباتی را تعطیل کردند و یا برای سایر کاندیداها تلاش نمودند. شاید این اولین اتفاق ناخوشایند برای دوم خردادی های گیلان بود اما داستان ادامه یافت.
هرمز ربانی دیگر کاندیدای معروف اصلاح طلبی بود که در آن دوره حضور یافت اما هرگز در لیست دوم خردادی های گیلان قرار نگرفت. ربانی دو دوره قبل نیز در انتخابات مجلس نامزد شده بود. او در سپاه با الیاس حضرتی در یک طیف قرار داشت و حتی در انتخابات مجلس سوم نیز با هم ائتلاف نموده و پوسترهای مشترک چاپ کردند که در آن انتخابات بعد از اینکه حضرتی انتخاب شد و ربانی با حدود ۱۰هزار تفاوت آراء با حضرتی نتوانست به مجلس راه یابد اختلافاتی بین شان بروز کرد اما – آنطور که باید و شاید – علنی نشد.
علاوه بر اصلاح طلبان دوم خردادی ، سید رییسی هم کاندیدای مورد حمایت ملی مذهبی ها و روشنفکران بود که از طرف هیچیک از احزاب اصلاح طلب شناخته شده گیلانی حمایت نشد .
اخلاق زیر پا گذاشته شد
اگرچه آن دوره را اوج رویکرد به اصلاح طلبان می دانند و اکثریت مجلس ششم هم به این تفکر اختصاص یافت اما در گیلان بخاطر دودستگی و طیف بندی رایج آن دوره ، تصمیم واحدی اتخاذ نشد و در مرحله اول آن انتخابات ، نوبخت و مودب پور که به طیف مخالف دوم خرداد تعلق داشتند به مجلس راه یافتند. از کاندیداهای دوم خردادی نیز ، زاهد – رمضانپور که قبلا در یک لیست و اردوگاه بودند به مرحله دوم رفتند و سیدمحمد سیدرییسی که تنها چهار روز مانده به انتخابات تایید صلاحیت شد و نتوانست در روستاها تبلیغات کند با بیش از ۳۰ هزار رای به رتبه پنجم رسید. از آنجا بود که بسیاری از اختلافات درونی عریان تر شد. پس از مرحله اول ، ستاد ۳۰ نفره ای تشکیل شد که از احمد رمضانپور حمایت می کرد. اعضای این ستاد نام ” سیمرغ ” را برگزیدند
در آن دوره رفتاری مشاهده شد که کسی فکرش را نمی کرد. از آنجا که پایگاه رای زاهد در جامعه دانشجویی بود ، آن ها نامه ای با عنوان “۱۰ سئوال ؛ ۲۰ نمره ” از سوی دانشجویان به او نوشتند و یادآور شدند که این بار شما به ما پاسخ دهید و نمره بگیرید!
در آن نامه سراسر تخریب که در تیراژ بالا منتشر شد، مواردی مطرح شد که دور از انتظار بود و چنان شوکی به عرصه سیاسی گیلان وارد کرد که همگان به اختلافات درونی جبهه و طیف بندی های اصلاح طلبان پین بردند.
عضو کنونی هیات مدیره های چند شرکت و موسسه بزرگ کشور که بهت زده و آچمز شده بود راهی نداشت جز اینکه خودش را با شریعتی مقایسه کند و بگوید ؛ ” عده ای بجای آنکه اندیشه دکتر شریعتی را نقد کنند و یا پاسخی برای پرسش های متعددش بیابند ، به او ایراد می گرفتند و می گفتند ؛ تو که دم از مذهب می زنی چرا ریشت را با تیغ زده ای؟! ”
اما هرچه بود سیمرغ توانست – به هر وسیله – زاهد را مغلوب کند و کرسی مجلس به رمضانپور رسید. زاهد بعدها به تهران رفت اما در گیلان یک طیف تشکیل داد !
۸۳ و ۸۴
پس از ردصلاحیت های گوناگون و تحصن و نمایندگان مجلس ششم، اصلاح طلبان فعالیت چندانی نداشتند بجز برخی احزاب که از صادق زاده حمایت کردند و او به مجلس رفت . اصلاح طلبان در انتخابات ریاست جمهوری اما مانند سراسر کشور در سه جبهه دیده شدند . عده ای با هاشمی ، برخی با معین و جمعی هم با کروبی بودند و نتیجه آن شد که بارها درباره اش حرف زده شده است.
در ستاد ۸۴ کروبی که ” ساسی مانکن ” هم در ستاد رشت حضور یافت و برای مردم خواند، حاشیه هایی برای کروبی بوجود آورد . احمد زیدآبادی علت رای خود با کروبی را ملاقات با ” ساسی مانکن ” بیان کرده بود . ناگفته نماند که بعدها به حضور ” تتلو ” در کنار رییسی توسط اصلاح طلبان ایراد گرفته شد!
با ذکر موارد فوق رفتار بعضی ها بلافاصله پس از اتمام دولت اصلاحات قابل توجه است. مثلا فرماندار دوره اصلاحات شفت بلافاصله پس از روی کار آمدن احمدی نژاد چفیه برگردن در ساختمان وزارتخانه درحال رایزنی بود که پست بگیرد. اما قابل توجه تر از همه ابوذر ندیمی بود. او که زمانی ناراحت بود که چرا والدین اش نام ” ایرج ” بر او نهاده اند ، درقامت یک دوم خردادی با نام ایرج وارد مجلس شد در دورهٔ هفتم نیز نایب رئیس کمیسیون اقتصادی مجلس شد. او در دوره نمایندگی به عنوان یک نماینده اصلاح طلب، پرتحرک و منتقد دولت شناخته میشد. اما ندیمی به خاطر عدم التزام به نظام و انقلاب در آستانه انتخابات مجلس هشتم رد صلاحیت شد؛ اقدامی که سبب شد ندیمی در نطق پیش از دستور خود بگوید که با وجود چند برادر شهید و سابقه جانبازی چطور باید ثابت کند به نظام و انقلاب التزام دارد؟ پس از این او به جرگه اصولگراین پیوست و پس از مجلس هفتم در دولت احمدینژاد به معاونت حقوقی و امور پارلمانی وزارت صنایع رسید. البته نه با اسم ایرج که با نام ابوذر.
ابوذر ندیمی یکی از سه عضو هیئت مدیره پروژهای به نام کوثر بود که قرار بود طی آن برای نمایندگان و کارکنان ۳۶۰ واحد مسکونی ساخته و تحویل دهند. در نتیجهٔ این پروژه ادعا شد از سوی هیئت مدیره تخلفاتی صورت گرفتهاست . این اقدام باعث شکایت بعضی سهام داران به سردمداری اکبر اعملی دیگر نماینده مجلس ششم شد. این شکایت بالاخره و بعد از کش و قوس بسیار به تبرئه هیات مدیره و حبس و جریمه نقدی برای شاکی پرونده انجامید. ابوذر ندیمی در مجلس نهم عضو هیئت ریسه فراکسیون رهروان ولایت بود.
انتخابات ۹۴ و حضور بعضی از اعضای ” ندای گیلان ” در اردوگاه اصولگرایان رد صلاحیت های گسترده در ۹۴ باز هم دست اصلاح طلبان را برای رسیدن به مجلس کوتاه کرد . آنها که از گذشته تجربیاتی کسب کرده بودند کمی منسجم شدند و در قالب ” شورای مشورتی اصلاح طلبان اقداماتی انجام دادند که یکی اش ارائه لیستی در قالب ” امید ” بود . جلسات متعدد آنها در انتها به سه نفر که دوتای شان گمنام و دیگری جعفرزاده بود رسید . جعفر زاده در مرحله اول با رای خیره کننده ای به مجلس راه یافت و واحدی به جمع چهار نفره مرحله دوم نرسید.
اصلاح طلبان با صادق حسنی که هیچ سابقه سیاسی و اصلاح طلبی نداشت با رقبای اصولگرایی چون کوچکی نژاد و عظمتی و آقازاده مواجه شدند. و آنجا بود که بار دیگر اتحاد اصلاح طلبان تععین کننده شد. اما دراین میان اتفاق دیگری نیز افتاد . علی سحرخیز ، دبیر وقت ” ندای گیلان و جمعی از اعضای شورای مرکزی اش ” به کمک کوچکی نژاد اصولگرایی رفتند که همواره در مقابل اصلاح طلبان ایستاده بود . اگرچه کوچکی نژاد از مجموعه اصلاح طلبان شکست نخورد اما این اتفاق تا سال های سال از اذهان جنبش اصلاح طلبی گیلان پاک نخواهد شد. بعد از حضور برخی از اعضای ندا در جمع کوچکی نژاد ، تقریبا تمام اصلاح طلبان آنها را خائن به آرمان و منش اصلاح طلبی دانستند و آماج حملات سخت رسانه ای قرار دادند . آن ها البته در اجتماع سکوت کردند اما در خفا بیان کردند که ما کار عریانی را کردیم که بعضی از زعمای ما در خفا کردند. ” ندایی ها ” برخی از بزرگ ترهای اصلاح طلبی را متهم کردند که برای آنکه از قِبَل کوچکی نژاد بهره مند شوند در پنهان از او حمایت کرده و در عیان چیز دیگری را وانمود می کنند!
ریاست جمهوری و شورای ۹۶
شاید انتخابات ۹۶ بخاطر نزدیکی اش به ما، جای پرداختن نداشته باشد اما مواردی در آن دیده شد که مرورش قابل توجه است.
از آنجا که اصلاح طلبان انتخابات مجلس را – با همه تنگناها نسبتاً خوب پشت سر گذاشته بودند و کشور بخاطر حضور روحانی – رییسی دوقطبی شده بود ، بنظر می رسید که این طیف بتواند – حداقل در مراکز استان ها – موفق شود . بنابراین اصلاح طلبان قبل از ورود به عرصه کارزار ۹۶ چند انتخابات درونی برگزار کردند که هم ترکیب رهبری شان و هم اعضای لیست مشخص شود.
هرمز ربانی با اختلاف اندک از احمد رمضانپور جلو زد و رییس شورای اصلاح طلبان شد . فرهام زاهد نیز نفر اول لیست شد. در لیست اولیه تنها دو خانم حضور داشتند. با این وجود پیش بینی می شد که ربانی که در ۸۸ رییس ستاد موسوی بود، برای ریاست ستاد روحانی معرفی شود که با لابی های انجام شده نام احمد حسینی معرفی شد و این باعث دلخوری عده ای از جمله ربانی شد و مدتی خود را از مجموعه دور نگه داشت . اگرچه ربانی اذعان داشت که برای پرداختن به بیماری همسرش غیبت دارد اما عده ای میگفتند او قهر کرده و به وضع پیش آمده معترض است. البته دخالت های بیرونی در کار حسینی نیز اتفاقاتی را رقم زد که درباره اش زیاد خوانده ایم.
اما در شوراهای شهر، علیرغم اینکه اصلاح طلبان حتی در شهرستانها هم شورای اصلاح طلبان تشکیل داده و باید انتخابات شورا را مدیریت می کردند اما آشفتگی در مدیریت استان در نتیجه شوراها تاثیر مستقیم نهاد و تنها در انزلی لیست اصلاح طلبان موفق به کسب تمام کرسی ها شد. لیست امید در رشت به خاطر علاقه وافر سران اصلاح طلب گیلان به ستاد روحانی ، هیچ ستادی نداشت و هیچ کدام از فعالان اصلاح طلب به جز دو سه جوان از لیست امید حمایت عملی نکردند و این اصلی ترین دلیل شکست لیست امید در رشت بود. لیستی که حتی یک دفتر و ستاد هم نداشت و ۱۱ عضوش هیچ همکاری و ایتلاف عملی باهم نداشتند.
شاید بتوان گفت ۹۶ تنها دوره ای بود که جوانترها در مرکز استان مورد توجه قرار گرفتند و در لیست دیده شدند اما رفتارهای انتخاباتی عمدتا خودخواهانه سبب شد که بیشترشان پشت در شورا بمانند. برای نمونه ؛ ستادهای کاندیداهای لیست که باید پوستر و بنر های جمع را تعرفه می کردند اختصاصی کار کردند و حتی طرفدارانشان را به دادن تک رای تشویق کردند . برای نمونه شخصاً شاهد بودم که مردم داوطلبانه مراجعه و درخواست داربست و بنر می کردند اما دست لیست امید خالی بود . اما بعد از انتخابات خبر رسید که صدها بنر جمعی در اتاق یکی از کاندیداها بوده و که خودش هم نمی دانسته است. اینگونه بود که لیست امید رشت بدون داشتن ستاد مرکزی ، بدون بنرهای دسته جمعی و تراکت های تبلیغی جمعی با شکست بزرگی مواجه شد.
ضرورت تغییر ترکیب
آنچه که تاکنون مشاهده شده است عدم توجه جدی به پتانسیل های جوان است. اگرچه با بروز برخی اعتراضات می توان آینده بهتری متصور بود اما شاید بزرگترهای اصلاح طلب گیلان از مدت ها پیش و همان وقت که بر تعداد احزاب افزوده می شد و یا با سرخوردگی جوان ترها یا عصیان شان مواجه شده بودند، باید به جای ” قلی پروری” و “استفاده از جوان برعلیه جوان ” به فکر تغییر نسل می افتادند. تغییر نسلیِ مورد نظر، آن نیست که یکباره کنار بروند. بلکه بزرگتر باید تجارب ارزشمندش را به جوانترها انتقال دهد . این کار تنها با اعتماد به جوانان و پذیرفتن شان امکان پذیر است. قدیمی ها باید بپذیرند که دیگر آن شور و حال گذشته را ندارند و توان شان برای پیشبرد اهداف به تحلیل رفته است. آن ها باید در کنار جوان ترها بمانند و بجای مدیریت به آن ها مشاوره بدهند. خوشبختانه در یکی دو حزب این روند در حال انجام است. مثلا ” مجمع نیروهای خط امام گیلان ” در این امر پیشرو است . آن ها شاکله اصلی حزب را در اختیار جوان ها گذاشته اند و فعالیت حزبی خوبی دارند که البته این هم به سلیقه فکری دبیرش ؛ اسحاق راستی برمی گردد که در دوران اصلاحات به روزنامه نگاران جوان گیلانی برای اداره هفته نامه اش اعتماد کرد و حتی بعدها با وجود اینکه دبیر یک تشکل دوم خردادی بود حاضر شد برای راه اندازی شاخه گیلان سازمان ادوار تحکیم وحدت به جوانان سیاسی کمک کند.
اسحاق راستی در اقدامی دیگر قبل از قبول ریاست ستاد اصلاح طلبان حامی میرحسین موسوی، اکبرزاده را نزد یاران جوان اش در سازمان ادوار تحکیم وحدت فرستاد و قبول این پست را منوط به همکاری این طیف کرد. بیعتی که حادثه مهمی را در سپهر سیاسی ایران رقم زد و هیچ گاه نیز تاکنون در جایی عنوان نشده است. وقتی اکبرزاده نزد جوانان پرشور ادوار تحکیم رفت تا آنها را با موسوی همراه کند، شاید نمی دانست که جدایی بزرگی در بدنه یک سازمان کشوری را رقم می زند. شورای مرکزی سازمان ادوار تحکیم وحدت شاخه گیلان بعد از برگزاری چند جلسه سرانجام به این نتیجه رسیدند که از میرحسین موسوی حمایت کنند و موضعشان را در کنگره سراسری این تشکل در همدان اعلام کردند. از بین چند شاخه استانی سازمان ادوار تنها گیلان و اردبیل بودند که از میرحسین حمایت کردند و بقیه مهدی کروبی را برگزیدند . اقدام راستی و اکبرزاده و تصمیم اکثریت ادوار گیلان باعث ایجاد اختلاف شاخه گیلان شد و آنها را به دو دسته تبدیل کرد. اعضای اولیه این تشکل عضو اتاق فکر اصلاح طالبان حامی موسوی به ریاست سروش اسحاق راستی شدند تا به و دوست قدیمی شان سروش اکبرزاده کمک کنند و اعضای جدید سازمان مانند علی انجم روز جذب ستاد مهدی کروبی شدند.
چرا عدد حزب از ۱۲ به ۲۳ افزایش یافت ؟
گفته شد که پس از دولت اصلاحات شرایط سختی بر کشور و احزاب حاکم شد . جوانان پوستر چسبان و صندلی پر کن حالا باید در سفره خانه ها یا جاهای دیگر همدیگر را می یافتند . حرف درباره آن دوره بسیار است اما بعد از ۹۲ کشور به تعادل نسبی رسید و احزاب قدیمی دوباره به تحرک درآمدند. اما دیگر ۱۲ تای قبل نبودند. بعضی از بزرگ ترها که قبلا طیف ها را شکل می دادند – حتی – همدیگر را تحمل نکرده و در رئوس احزاب دیگر قرار گرفتند . جوان ترها که به پختگی رسیده بودند نیز از حاشیه نشینی به رهبری احزاب رو آوردند و ناگهان در استانی که جمعیت چندانی ندارد ، ۲۳ حزب ثبت و معرفی شد!
بی شک تعدد بی حد احزاب نشانه افتراقات فکری در راه هدف نیست . چراکه هدف همه به کلمه “اصلاح ” منتهی می شود . بنابراین نوع مدیریت حزبی و رفتارهای چندین ساله بزرگترها و عدم باور پذیری نسل جوان یکی از دلایل افزایش این عدد است. شاید بتوان استنباط کرد که وقتی دبیر کل ها “مادام العمر” باشند و تصمیم نهایی را خود بگیرند و حرف فقط حرف خودشان باشد و شاکله شورای رهبری طیف را دو دستی بچسبند ، جوان ترها را یا سرخورده می کنند که به هرچیز غیر از فعالیت حزبی روی آورند و یا به عصیان علیه شان وا می دارد.
عدم باورپذیری نسل جوان
جنبش دوم خرداد بعدها نامش را به ” اصلاح طلبی ” تغییر داد . البته روند اصلاح طلبی از همان ۷۶ شروع شده بود و یکی از هدف گذاری های شان حضور در قدرت و پیشبرد اصلاحات به کمک ابزارهای حاکمیتی بود. تقریبا تمام اصلاح طلبان – به غیر از ملی مذهبی ها و بعضی از روشنفکران دینی – یا در دولت بودند یا مجلس . در گیلان هم همینطور بود . بجز تعدادی محدود که امکان حضور در حاکمیت را نیافته بودند تمام چهره های معروف و غیر معروف که سال های میانی عمرشان را طی می کردند در پست هایی چون نمایندگی مجلس و مدیرکلی و فرمانداری و روسای ادارات و مشاور و – بطور کل – یک جایی حکم می راندند اما از کادرسازی خبری نبود .
اگر یکی از راه های پیشبرد اهداف اصلاحی حضور در قدرت است و اگر اصلاحات تدریجی و زمانبر است ، چه کسانی باید در این ” دو امدادی “ شرکت می کردند ؟ مگر نه اینکه احزاب و گروه ها باید کادری تربیت کرده تا بعد از خود ، روند را پی بگیرند ؟
اما آنچه دیده شد ، ” خود بینی و عدم باور پذیری ” به جوان ترها بود . آن ها همواره دو “توجیه داشتند ؛ یک آنکه ” شما تجربه ندارید ” و دوم آنکه ” دولت درحال کوچک شدن است و نباید عریضش کنیم ” اما سوالی که همواره جوانان از آن ها می پرسیدند و هنوز هم می پرسند این بوده و هست که آیا مگر شما – ابتدا به ساکن – تجربه داشتید؟ اصلا تجربه چگونه بدست می آید؟ مگر همین دولت بعد از شما کادر سازی نکرد ؟ مگر بیشتر مدیران امروز که عنوان ” اعتدالی ” بر خود نهاده اند در کنار مدیران دولت قبل تجربه کسب نکرده اند؟
اصلاح طلبان باید پاسخ دهند که در زمان صدارتشان بر فلان نهاد، سازمان یا اداره چند نیرو پرورش داده اند؟ همین آقایان ، از احمد حسینی و محمد زالفی و ناصر حق شناس و احمد رمضانپور و محسن باقری و عبدالرضا بی آزار و سهیلا مدارایی و غلامحسین بخشی و ده ها چهره معروف انتصابی آن زمان باید بگویند به کدام جوان اعتماد کردند؟ جالب آنکه بعضی افراد در مرز ۷۰ سالگی همچنان خود را مدیر تمام نشدنی می دانند و بجای آنکه به جوان ترهای مو سپید شده توجه کنند ، همه چیز را برای خود می خواهند !
کافی ست کمی به ریاست احزاب و تشکل ها ، به جلسات سخنرانی ، به دعوت های گوناگون ، به قهرمان سازی های همیشگی ، به سبقت در ردیف جلوی سخنرانی نشستن و به شاکله اصلی شورای مشورتی اصلاح طلبان نگاهی بیافکنیم تا واقعیت موضوع را به سادگی لمس کنیم.
برچسب ها :اصلاحات ، بهنام_ربیع_زاده ، دوم_خرداد
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰